جدول جو
جدول جو

معنی یکسره کردن - جستجوی لغت در جدول جو

یکسره کردن
کنایه از کاری را سرانجام دادن و به آخر رساندن
تصویری از یکسره کردن
تصویر یکسره کردن
فرهنگ فارسی عمید
یکسره کردن
قطع ووصل کردن بانجام رساندن ازحالت بی تکلیفی در آوردن: بمن که دستش نرسیده هیچاززن خود هم دور مانده است. اما پس چرا نمیخواهد تکلیفم رایکسره کند ک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یک سره کردن
تصویر یک سره کردن
تمام کردن، به اتمام رساندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یکسان کردن
تصویر یکسان کردن
برابر کردن مانند هم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یکرو کردن
تصویر یکرو کردن
کنایه از بی ریا و با خلوص نیت رفتار کردن، کاری را سرانجام دادن و به آخر رسانیدن، یکسره کردن کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کتره کردن
تصویر کتره کردن
پاره کردن: (بر او کتره کرد آن زره را بتیغ ز زخمش همی جست راه گریغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیسه کردن
تصویر کیسه کردن
کیسه کشیدن در حمام دلاکی کردن، سرزنش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکسو کردن
تصویر یکسو کردن
فیصل دادن بپایان رساندن، یکطرفی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکسو کردن
تصویر یکسو کردن
((~. کَ دَ))
جدا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کسر کردن
تصویر کسر کردن
کاستن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سره کردن
تصویر سره کردن
انتقاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سره کردن
تصویر سره کردن
خوب کردن کاری را نیکوکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسر کردن
تصویر کسر کردن
کاهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کره کردن
تصویر کره کردن
((کُ رِّ. کَ دَ))
کنایه از زیاد شدن چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کسر کردن
تصویر کسر کردن
Deduct
دیکشنری فارسی به انگلیسی
বিয়োগ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی