- یکسره کردن
- کنایه از کاری را سرانجام دادن و به آخر رساندن
معنی یکسره کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- یکسره کردن
- قطع ووصل کردن بانجام رساندن ازحالت بی تکلیفی در آوردن: بمن که دستش نرسیده هیچاززن خود هم دور مانده است. اما پس چرا نمیخواهد تکلیفم رایکسره کند ک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تمام کردن، به اتمام رساندن
برابر کردن مانند هم کردن
کنایه از بی ریا و با خلوص نیت رفتار کردن، کاری را سرانجام دادن و به آخر رسانیدن، یکسره کردن کاری
پاره کردن: (بر او کتره کرد آن زره را بتیغ ز زخمش همی جست راه گریغ)
کیسه کشیدن در حمام دلاکی کردن، سرزنش کردن
فیصل دادن بپایان رساندن، یکطرفی کردن
کاستن
انتقاد
خوب کردن کاری را نیکوکردن
کاهیدن
Deduct
deduzir
abziehen
odliczać
вычитать
віднімати
deducir
déduire
dedurre
aftrekken
mengurangi
להחסיר
düşürmek
kupunguza
หักออก
বিয়োগ করা